دفتر خاطرات

شرح حال من

دفتر خاطرات

شرح حال من

عاشقانه هایم برای دخترم سوفیا

۳ مطلب در آبان ۱۴۰۰ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

شهریور00

همیشه عادت داشتی بابت تمام چیزای که برات خریده بودم ازم تشکر کنی و بیشتر شبها موقع خواب میگفتی مرسی که برام بولاس(همون لباس😀)خریدی،مرسی برام کفش خریدی و غیره...

خلاصه چند شب پیش علاوه بر تشکر بابت خریدها،گفتی مامان گفتم جونم،گفتی مرسی برام پا خریدی دست خریدی چشم خریدی😅خلاصه بابت اعضای بدنت ازم تشکر میکردی وااااای خیلی ذوقتو کردم،گفتم اینا رو خدا آفریده من نخریدم،گفتی خدا برام پا خریده دست خریده چشم خریده😂😂😂😂وااااای اینقدر دوست داشتنی بودی که دوست داشتم ساعت ها فقط بوسه بارونت کنم..

مرسی که هستی

شکر حمدا لله

  • آنشرلی ...
  • ۰
  • ۰

گاهی وقت یه سری شیرین کاری هات رو فراموش میکنم بنویسم و ناراحت میشم که چرا ننوشتم،یکیش این بود که وقتی یک سالت بود پی پی میکردی تو پوشکت و میومدی سرتو میچرخوندی و با ناز و ادا فقط پشت سر هم میگفتی بوشور بوشور،شیرازی هم میگفتی😂ولی دلم غش میرفت برات...
یه شب خواب بودی و تو خواب گفتی بوشور،منم خواب آلو بودم اهمیت ندادم بعد دیدم بو بد میاد😮تا بلهههه تو خواب پی پی کردی اونم خیلی کم ولی😂انگار خواب دیده بودی که در حال پی پی کردنی😀
وای که از ناز و ادات و شیرین کاری هات هرچی بگم کم گفتم،تو دنیایی منی امید منی . 
خدایا شکرت بابت تمام نعمت های قشنگت

  • آنشرلی ...
  • ۰
  • ۰

عمل من

19مرداد1400
امروز نوبت عمل لوزه داشتم،خیلی نگران بودم که اگر من شب نباشم چقدر به تو سخت میگذره،ولی دکتر گفت احتمالا شب نمیمونم،ولی بازم من نگران بودم،تا الان بالای4-5 ساعت تنهات نگذاشته بودم و این اولین بارم بود و خیلی خودم سختم بود،شب قبلش باهات صحبت کردم که قضیه چیه و تو اینقدر با فهم و شعور بودی که پذیرفتی و بابات تعریف میکرد که صبح وقتی بیدار شدی گفتی مامان رفته گلوشو درست کنه و آروم بودی و کل روز رو با بابا خوش بودی و بهونه نیاوردی،منم وقتی بهوش اومده بودم اولین جمله ای که گفتم ،این بود(دخترم خوابه دلم براش تنگ شده)پرستارا با دقت گوش میکردن و انگار این هذیان های ریکاوری براشون عادی بود😀
اومدم بخش فقط گفتم تماس تصویری بگیرین دلم برای دخترم تنگ شده،انگار کل وجودم پیش تو بود قلبم روحم مغزم پر شده بود از عشق به تو،عاشقانه دوستت دارم...
وقتی اومدم خونه بغلم کردی و اینقدر با فهم بودی که تو این مدت ده روز استراحت مطلق اصلا اذیتم نکردی و خیلی درکم کردی و مواظب رفتارت بودی و این منو به وجد میورد😄
شبا با بابا میخوابیدی و کلا مراقبت از تو از صفر تا صدش با بابا بود و تو هم راضی بود😀
خدا خیر بابات رو بده که عشق منه و فهم و درکت و محبتت همش مثل بابات هست،دوستتون دارم😙

  • آنشرلی ...