دفتر خاطرات

شرح حال من

دفتر خاطرات

شرح حال من

عاشقانه هایم برای دخترم سوفیا

۲ مطلب در اسفند ۱۳۹۶ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

روز مادر

الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ. وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَالْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِینَ. 
  میلاد بانوی دو عالم رو تبریک میگم به امام زمانم،و تمام مادرای دنیا بخصوص مادر خودم که دلم واسش یه ذره شده😙
این روزا خیلی روزهای خوبیه چون دارم وادی های مادر شدن رو طی میکنم،دیروز روز مادر بود نی نی من نتونست بگه مامانی روزت مبارک چون تازه48 روزشه😊،ولی دوستان به جایی نی نی تبریک گفتن و کلی حال دلم خوب شد،روزهای خوبیه که داره بی وقفه میره و منم بی قرار دیدن نی نیم،ای روزا حسین خیلی مراقبه منه همش مواظبمه،و هر چیزی و کاری باید از ایشون مجوز صادر بشه😀،فداتش بشم من که این آدم کل وجود و زندگی منه....
بخاطر یه سری مسائل بارداری باید زیاد استراحت کنم و داروهای رو که خانم دکتر دادن استفاده کنم،مراحل دارو درمانی دو هفته طول میکشه تازه فردا میشه یه هفته از طی شدن مراحل،تو این یک هفته تمام کارای خونه رو دوش شوهر مهربونم بود و اونم با تمام وجود کار میکرد،میشوره میسابه،کم کم داره کد بانوی میشه واسه خودش😄 خیلی مواظبه که زیاد ظرف کثیف نکنه چون از ظرف شستن بدش میاد😂
منم گاهی حالم خوبه گاهی بد،گاهی سوزش سر معده و گاهی سر گیجه و سردرد و اووووه از همش بدتر باسن درد😳 ولی خب همشووووو به عشق نی نی تحمل میکنم،دیگه مثل سابق نمیتونم بخوابم جالب اینجاس وقتی تو خواب حواسم نیست و به کمر میخوابم انگار حسین بیداره و داره کل شب من رو نگاه میکنه سریع بهم میگه دررررست بخوااااب منم تو اون تاریکی که چشاش رو نمی دیدم با کلی تعجب درست میخوابیدم😯،خودشو میکشونه اون طرف تخت به من میگه بیا وسط تخت نکنه بیوفتی پایین😅 خودشم هر لحظه در حال سقوط،خلاصه منم گاهی لوس میشم درست مثل یه دختر بچه که داره خودشو واسه مامان و باباش لووووس میکنه😛
فردا میرم برا قلب نی نیم،از خدا میخوام که قلب همه ی نی نی ها سالم باشه قلب نی نی ما هم سالم باشه
آمین

  • آنشرلی ...
  • ۰
  • ۰

خدایا تو را سپاس برای تمام نعمتهایت
تو را سپاس برای روزهای که بی هوا دستم را گرفتی و نجاتم دادی
تو را سپاس برای لحظه لحظه های زندگی
ولی
مهربان خدایم مرا ببخش که نمی توانم شکرانه ی نعمت هایت را آنگونه که شایسته است بجا بیارم...

روزها دست همدیگه رو گرفتن و به سرعت دارن میدون و ما هم دنباله رو اونا،گاهی دوست دارم بگم سریعتر برین گاهی دوست دارم بگم آهسته تر...
دو ماهی بود که من و عشقم در انتظار دیدن خط دوم بی بی چک بودیم،هر دفعه چشمم به این بی بی چکا خشک میشد و خط دوم ظاهر نمیشد😀
همون ماه دوم روز28/11/1396 بود که بالاخره به آرزوم رسیدم و خط دوم رو دیدم چه حس عجیبی بود،احساس میکردم شاید چشام داره اشتباه میبینه،ولی دیدم بلههههه خط داره پر رنگ تر میشه،خیلی خوشحال بودم و حس خوبی داشتم ولی همش تو ناباوری بودم،سریع به حسین زنگ زدم گفتم بابا شدیییییی😊
اونم که مثل من منتظر چنین روزی بود شادیش رو پشت تلفن احساس میکردم،گفتم یه بی بی چک دیگه بیار شاید این اشتباه باشه،بی بی دوم رو هم استفاده کردیم دیدیم بللللله اونم مثبته،فردا صبحش آزمایش بتا دادم اونم مثبت بود💃
حس خیلی خوب و قشنگیه وقتی میفهمی مادر و پدر شدی،هیچ وقت اون حسی رو که جواب بتا مثبت بود رو فراموش نمیکنم،اونجا بود که واقعا باور کردم منم دارم از نعمت مادر شدن بهره مند میشم😊
خدایا شکرت



  • آنشرلی ...