دفتر خاطرات

شرح حال من

دفتر خاطرات

شرح حال من

عاشقانه هایم برای دخترم سوفیا

  • ۰
  • ۰

اولین خرید روسری

سلام عشق من

مدتی بود که خیلی علاقه پیدا کرده بودی به روسری،روسری های من که مدلش کوچیک بود رو میگفتی برای خودم باشه،امروز رفتیم حرم شاه عبدالعظیم حسنی توی بازارش که رد شدیم روسری دیدم و‌گفتم سوفیا بیا انتخاب کن،گشتی و یه روسری که اسب تک شاخ روش بود برداشتی چون عاشق اسب تک شاخ شدی یک ساله هرچی میخریم باید این اسب باشه،خلاصه روسری رو انتخاب کردی و خریدیم،همونجا پوشیدی و لبخند رضایت میزدی و‌ میگفتی،مامان دیگه شدم مثل تو😂 خلاصه گذشت و روسریت از حالت مرتبی در رفت و شلخته شده بودی،بابا گفت درش بیاری اما راضی نشدی،منم روسریتو در اوردم و دیدم تو چسبیدی به‌ من و‌ میگی واااااای مامان پسر این😁اس زود روسریمو سرم‌ کن و ارام و قرار نداشتی که زودتر بپوشیش😂

با بابا کلی خندیدم‌ و لذت بردیم

من هیچ اجباری برای هیچ‌ پوششی برات ندارم و خودت باید انتخاب کنی دختر قشنگم

  • ۰۱/۱۲/۱۱
  • آنشرلی ...

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی