دفتر خاطرات

شرح حال من

دفتر خاطرات

شرح حال من

عاشقانه هایم برای دخترم سوفیا

  • ۰
  • ۰

افتادن دندون

چند روزی بود که‌ دندون جلو از پایین لق شده بود،بردیمت دکتر،و گفتن که بله دندونای که باید تو شش هفت سالگی بیوفته،برای شما تو پنج سالگی میوفته و این خیلی زود بود،و تو هم خوشحال ترین بودی،به هوای اینکه شب فرشته ی دندون میاد و‌ دندونتو میبره و بهت سکه ی شکلاتی میده،منم چند تا سکه شکلاتی خریدم تا اگر افتاد تو خونه داشته باشم،و تو هر روز به گفته ی حنانه دختر عمه خیار میخوردی تا بیوفته،تااااا امروز ۲۷ شهریور ۱۴۰۲ ساعت ۱۷ با خوشحالی اومدی و گفتی ماماااااان دندونم افتااااااد،و من اولش ناراحت شدم‌ گفتم آخر کندیش تا بله یه سیب سبز سفت تو دستته و با زور همون‌ کندیش😀 بعدش بهت تبریک‌ گفتم،و خوشحال بودی که فرشته قراره بیاد،شب دندونتو گذاشتی تو پلاستیک گذاشتی زیر سرت،وقتی خواب رفتی سکه برات گذاشتم زیر بالشتت،شب ساعت دو بیدار شدی و با عجله و هیجان زیر بالشتو گشتی و سکه رو پیدا کردی و شادی میکردی و در آخر همون موقع خوردیش🤣 وای خیلی باحال بودی بخدا...

فدات بشم دخترم

  • ۰۲/۰۹/۲۹
  • آنشرلی ...

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی