دفتر خاطرات

شرح حال من

دفتر خاطرات

شرح حال من

عاشقانه هایم برای دخترم سوفیا

۱ مطلب در تیر ۱۳۹۹ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

8خرداد1399
امروز تصمیم گرفتیم بریم پارک ملت برای ناهار،خیلی روز خوبی بود و دیدن پارک بعد از گذروندن دوران سخت قرنطینه مثل دیدن بهشت بود،سرسبز و خنک و خلوت،البته کمی استرس کرونا رو داشتیم ولی تا جایی که میشد بهداشت رو رعایت میکردیم تا آرامش داشته باشیم،زیرانداز رو پهن کردیم ک بعد از کمی استراحت یه گربه اومد کنارمون و تو شروع کردن به ذوق کردن و ما برای هیجانی شدن بهش کمی پفیلا دادیم و تو خیلی خوشت اومد و داشتی مدام بهش پفیلا و گوجه میدادی همون حین بلند شدی بری کنارش منم گفتم فرصت خوبیه یه فیلم یادگاری ازت داشته باشیم و شروع کردم به فیلم گرفتن ولی خیلی مراقب بودم ته قلبمم به گربه ها خیلی اعتماد داشتم و اصلا فکرشم نمیکردم گربه به کسی آسیب برسونه و تو حین بازی از حد معمول بیشتر به گربه نزدیک شدی و ناگهان گربه بدجنس چنگ زد رو دستت😣الهی بمیرم برات جیغ زدی و منم جیغ😢خیلی حس بدی داشتم دستت جای چنگ گربه روش بود و کمی خون اومده بود و بابا سریع به دستت ژل زد تا میکروبش کشته بشه و منم سریع به اورژانس زنگ زدم و اونا هم تاکید کردن که خوب شد ژل زدین و در اسرع وقت ببرین دکتر شاید نیاز به واکسن داشته باشه،اون روز من همش نگران بودم و تو گوگل سرچ میزدم و میخوندم که چه کنیم ولی بابا از این حد نگران بودن من گریزان بود و همین دلخورش کرده بود ولی خودشم ته قلبش از نگرانی نمیدونست چه کنه،خلاصه یه دور مختصر زدیم و اومدیم خونه و بردیم دکتر محله که خیلی قبولشم نداشتم ولی چاره نبود,دکتر یه پماد و یه شربت چرک خشک کن داد و گذشت،ولی هر بار فیلم رو نگاه میکنم قلبم میگیره نمیدونم تا کی از دیدن فیلمه ناراحت بشم ولی اینو میدونم که شاید تا چهار پنج سال دیگه حس بدم نسبت به فیلم و گربه کم رنگ تر و بشه
شکرا حمدا لله که به خیر گذشت...

  • آنشرلی ...