چند روزی بود که دندون جلو از پایین لق شده بود،بردیمت دکتر،و گفتن که بله دندونای که باید تو شش هفت سالگی بیوفته،برای شما تو پنج سالگی میوفته و این خیلی زود بود،و تو هم خوشحال ترین بودی،به هوای اینکه شب فرشته ی دندون میاد و دندونتو میبره و بهت سکه ی شکلاتی میده،منم چند تا سکه شکلاتی خریدم تا اگر افتاد تو خونه داشته باشم،و تو هر روز به گفته ی حنانه دختر عمه خیار میخوردی تا بیوفته،تااااا امروز ۲۷ شهریور ۱۴۰۲ ساعت ۱۷ با خوشحالی اومدی و گفتی ماماااااان دندونم افتااااااد،و من اولش ناراحت شدم گفتم آخر کندیش تا بله یه سیب سبز سفت تو دستته و با زور همون کندیش😀 بعدش بهت تبریک گفتم،و خوشحال بودی که فرشته قراره بیاد،شب دندونتو گذاشتی تو پلاستیک گذاشتی زیر سرت،وقتی خواب رفتی سکه برات گذاشتم زیر بالشتت،شب ساعت دو بیدار شدی و با عجله و هیجان زیر بالشتو گشتی و سکه رو پیدا کردی و شادی میکردی و در آخر همون موقع خوردیش🤣 وای خیلی باحال بودی بخدا...
فدات بشم دخترم