دفتر خاطرات

شرح حال من

دفتر خاطرات

شرح حال من

عاشقانه هایم برای دخترم سوفیا

۱ مطلب در شهریور ۱۳۹۷ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

آخر ماه هشت

دیگه چیزی نمونده به اومدنت،و من و بابا بیصبرانه منتظرتیم،الان من آخرای هشت ماهگی رو سپیری میکنم،وزنم کمی رفته بالا و زانوهام رو اذیت میکنه،فشارمم بالا رفته،دکتر گفته باید پرهیز کنم و نمک رو حذف کنم،دیروز تا حالا غذاهام نمک ندارن،خیلی سخته خوردن غذای بی نمک،ولی من بخاطر عشق به تو حاضرم هر سختی رو تحمل کنم تا تو رو سالم بغل کنم،شکمم بزرگ شده خیلی بزرگ شده😄گاهی وقت خجالت میکشم برم تو خیابون😁،خداروشکر که از خانواده ها دورم و گرنه کلی از خجالت آب میشدم مخصوصا جلو آقاجون😅
هفته ی پیش با بابا رفتیم سونو گرافی داپلر برای وزن و برسی سلامتیت،کلی طول کشید تا نوبت ما شد،من و بابا کلی ذوق داشتیم که چهره ی تو رو ببینیم،ولی منشی اجازه نداد بابات بیاد داخل اتاق سونو😐،منم به دکتر گفتم از چهرت عکس بگیره تا نشون بابا بدم و یه یادگاری واسه تو هم باشه،خیلی ذوق کردم تو رو دیدم دستات رو برده بودی کنار سرت بینیت تو عکس گرد بود ولی تو اتاق سونو واضح تر بود عکست تا رو سی دی،خلاصه یادگاری خوبیه،ان شاءالله که خوشت بیاد،راستی اسمتم دیگه گذاشیم سوفیا معنیش هم یعنی عاقل و خردمند،ان شاءالله که عاقل و خردمندم میشی😊،خیلی دوستت دارم،گاهی وقت شکمم رو بغل میکنم باباتم کلی میخنده😜،امروز جزء26 قرآن رو تموم کردم چهار جزء دیگه بخونم یه دور کامل میشه ان شاءالله،فردا باید برم آزمایش خون فکر کنم برا قند و این چیزا باشه،ان شاءالله که جوابش خوب باشه....
خدایا شکرت

  • آنشرلی ...