دفتر خاطرات

شرح حال من

دفتر خاطرات

شرح حال من

عاشقانه هایم برای دخترم سوفیا

۲ مطلب در آذر ۱۴۰۱ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

مابا_باما

بعضی کلمات خیلی بامزه ای که میگفتی دوست داشتم بنویسم اما بغضیاشو یادم رفته

اما وقتی میخواستی من یا بابا رو صدا بزنی وقتی سه سالت بود میگفتی مابا گاهیم میگفتی باما😂 خیلی بامزه بود.

  • آنشرلی ...
  • ۰
  • ۰

اگزما

فروردین۱۴۰۱ رفتیم تعطیلات عید نوروز شیراز الحمدالله خوب و خوش گذشت،اما وقتی برگشتیم خونمون متوجه شدم کنار لب پایینت دونه های ریز کنار هم زدی و همه زیر پوستی بودن خیلی کم بود اولش فکر می کردم بخاطر بادمجون باشه،خیلی برام اهمیتی نداشت اما ده روز گذشت و اینا نرفتن،خیلی تو فکر رفتم که چی شده و گذشت نزدیک به۲۰ شد دیدم یه‌ کم بیشتر شدن،این بود که با بابا خیلی نگران شدیم و یه نوبت از متخصص پوست گرفتیم و رفتیم دکتر و بعد از معاینه گفت: اگزما گرفتی خیلی ناراحت شدیم 😔و دکتر کرم و پماد و پن صورت داد و گذشت بعد از چند روز دیدم خوب که نشدی بلکه دارن بیشترم‌ میشن😭 کارم شده بود غصه و گریه از صبح تا شب توی نت مطلب میخوندم راجع به اگزما دیگه کلافه شده بودم خیلی حالم بد شده بود دکتر میگفت‌ اگر کنترل نشه‌ کل صورتشو‌ میگیره،خلاصه ده روز نگذشته بود که کلی توی نت گشتم و یه متخصص پوست خوب پیدا کردم و رفتیم پیشش صبح زود،توی مطب شلوغ بود و تو هم خیلی شیطونی میکردی 😂 دکتر از مانیتورش دیده بود گفته بود اینو سریع پذیرش کنین‌ که مطب رو به هم ریخته،رفتیم دکتر یه کم بد اخلاق بود و تو داشتی دست به وسایلای اتاقش میزدی عصبانی شده بود🥺 من و بابا چون به شیطنتات عادت کرده بودیم برامون عادی بود😀،اما دکتر داشت سعی میکرد زود راه بندازه کارمون رو و بریم😂 خلاصه این دکتر هم گفت اگزماس،😞 و من و بابا غمگین ترین بودیم و کل هم و غممون شده بود اگزما تو،خیلی ناراحت بودیم.

داروهات رو ادامه دادیم و خیلی غصه میخوردیم یه روز نذر امام حسین کردم چهار کیلو برنج که توی روز تاسوعا و عاشورا بدم تا اگزمات خوب بشه،خلاصه داروها رو میزدی و تنها زمانی خوب بودی که پماد میزدی!یعنی مصرف نمیکردی باز بیشتر میشد.

ماه محرم شد و من یه دست لباس مشکی برات خریدم و هرشب به همراه خاله سمیرا که به تازگی باردار شده بود و ویار داشت پیش ما بود،میرفتیم مسجد و عزاداری و بعدشم نذری میخوردیم، دهه تمام شد و من نذرمو دادم و محرم هم تمام شد،به برکت نذر من و برکت و رحمت نذری های که تو مراسم امام حسین خوردی صورتت خوب شد،و اگزمات رفت که رفت😍 فدای امام حسینم بشم من.

منو  بابا خیلی خوشحال بودیم و شکر خدا میکردیم.

ولی دستمال کاغذی زیاد میکشیدم دور دهنت و همین احساس میکنم عامل شروع اگزمات بود.

الحمدالله

  • آنشرلی ...