دفتر خاطرات

شرح حال من

دفتر خاطرات

شرح حال من

عاشقانه هایم برای دخترم سوفیا

۱ مطلب در تیر ۱۴۰۲ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

کلاس قرآن

 

سلام دختر نازم
این روزا بابا ثبت نامت کرده برای کلاس قرآن و خودش زود از سر کار میاد و میبرتت کلاس،تازه ۵ جلسه هست میری،و شکر خدا تو از همون روز اول همه چی رو از سر کلاس یاد میگرفتی و خونه که میومدی فقط تکرار میکردی و این من و بابا رو خیلی سر شوق میورد از اینکه اینقدر باهوش و بادقتی،خانم معلمت به بابا گفته بود سوفیا خیلی زود و خوب درسشو یاد گرفته،مادر بچه های دیگه از بابا میپرسیدن چطوری به سوفیا یاد دادین که اینقدر زود و خوب یاد گرفته،بابا هم میگفت منم دوست نداشتم بچم چشم بزنن نمیگفتم که توی کلاس یاد میگیره😂خلاصه هر روز با عشق میری سر کلاس و خودت لباساتو انتخاب میکنی و ذوق میکنی،بابات هم خودش انگار بیشتر از تو ذوق داره که یاد بگیری و با جون و دل برات وقت میزاره،هر چیزی که یاد میگیری رو کاغذ مینویسه میچسبونه روی دیوار و روی تخته وایت برد هم برات مینویسه،یه تخته وایت برد داری میزاری گوشه ی سالن و روش نقاشی میکنی،دو شب پیش بود بابا گفت میخوام حرف های جدیدی که یاد گرفته رو براش روی تخته بنویسم،بعد از اینکه نوشت کنارشم یه قلب با چشم و‌دهن کشید،صبح دیدم تو زودتر از من بیدار شدی و  بغض کردی و آروم اشک میریزی،گفتم چی شده سوفیا،گفتی مامااااان بیا ببین بابا چی نوشتههههه،رفتم سالن گفتم ناراحتی که برات نوشته گفتی نهههه خوشحالم و دارم‌ گریه میکنم،گفتی بابا خیلی قشنگ هارت(قلب)کشیده من خیلی سوپرایز شدم و خوشحالم...
من وقتی این همه شوق و احساس و محبت رو تو وجودت میدیم به وجد میومدم و شاکر خدا...
بعد از اینکه بغلت کردم و بوسیدمت با بغض میگفتی بابا بگو زود بیاد پیش من بگو بیاد بریم کلاس قرآن،گفتم میخوای زنگ بزنم بابا،گفتی باشه ولی مامان میشه به بابا نگی که‌ من گریه کردم،گفتم باشه،و خیلی زود بغضتو قورت دادی و زنگ زدی و باهاش صحبت کردی و آروم شدی،من چون گفته بودی چیزی به بابا نگم نگفتم بهش،عصر با بابا رفتین کلاس و‌خودت بین راه بهش گفته بودی بابا من امروز از چیزای که روی تخته کشیده بودی اشک ریختم، بابات میگفت واااای سمیههه ببین چقدر دخترمون با احساسه و داشت حسابی ذوق میکرد...
ولی از پشتکار خودت و بابات من به وجد میام و انرژی میگریم،ان شاءالله بابا سلامت و شاد سایش بالاسرمون باشه، و بچه هامون صحیح و سلامت و شاد و خوشبخت زیر سایه خدا و مامان و بابا بزرگ شین...
۱۹ تیر۱۴۰۲

  • آنشرلی ...