هر روز بزرگتر میشی و باهوش تر و شیرین تر،وقتی شیشه شیر خشک رو از دور میبینی سریع میشناسی و ذوق میکنی،وقتیم میخوابی باید دستت رو صورتت باشه😄 خیلی باحاله دقیقا مثل آقاجون بهرام میخوابی،جدیدا شبا بد خواب شدی و من با هزار کلک با کمک بابا تو رو خواب میکنیم بنده ی خدا بابا شبا بخاطر تو یک و دو میخوابه شش صبح هم بیدار میشه گاهی وقتم مثل امروز صبح خواب میمونه😂 بیمرم براش بابات مهربون ترین بابای دنیاست،این روزا من یه کم تند خو تر شدم و اون صبورانه با من کنار میاد و من گاهی ازش خجالت میکشم،چند روزیه که دستت کناره گوشت میبری و بلند بلند گریه میکنی و منم جگرم آتیش میگیره،دیشب بابا از سر کار اومد بردیمت پیش خانم دکتر گفت گوشت دچار خارش میشه و شربت داد ولی من بهت ندادم چون به دکترت اعتماد نداشتم،بازم صبر میکنیم دکتر خودت بیاد و با خیال راحت هر چی گفت گوش بدیم،امروز صبح ساعت5 با گریه های بلند از خواب پریدی و من هرچی سعی میکردم ارومت کنم آروم نمیشدی و بابا هم سعی داشت آرومت کنه خلاصه با هزار تلاش با چند قطره استامینوفن اروم شدی و خوابیدی،ولی خیلی گریه کردی و اصلا آروم نمیشدی،الانم تازه خوابیدی چقدر برات لالای خوندم و حتی موسیقی لالایی پخش کردم و تو خواب نمیرفتی و من پستونک گذاشتم دهنت و دستم رو گذاشتم آروم و با فاصله البته ،کنار صورتت تو اروم شدی و خوابیدی،راستی باز دوباره قصد داری شیر منو نخوری ولی من و بابا تلاش میکنیم که تو از شیر مادر محروم نشی و امروز با قاشق بهت شیر دادیم ولی خیلی سخت بود و دوم نیوردیم😂،وقتی میزارمت پیش بابات برم بیرون تو پی پی میکنی و بابات با جون و دل تو رو میشیوره😊
الهی من فدای تو و بابای مهربونت بشم😚😘😙
خدا شما دوتا رو واسم نگه داره
آمین