دفتر خاطرات

شرح حال من

دفتر خاطرات

شرح حال من

عاشقانه هایم برای دخترم سوفیا

۲ مطلب در تیر ۱۳۹۸ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

آتان

الان با کلی غر غر کردن خوابیدی فدای تو بشم....
دو هفته پیش به اتفاق همکار بابا رفتیم آتان یکی از روستاهای قزوین خیلی خوش گذشت ولی تنها مشکل گرمای بودنت بود وقتی گرمت میشد دیگه نه با می می اروم میشدی نه بابا نه هیچ کس دیگه تنها آب و باد خنک چاره ساز بود و هر جا بودبم باید پیاده میشدیم آب میریختیم رو پاهات تا آروم میشدی فدات بشم الهی...
شب که میشد من و بابا زیر پتو بودیم و تو بیزار از پتو و اون رو همش کنار میزدی اگرم مینداختم روت سریع بیدار میشدی وگرررررریه😀😀
  • آنشرلی ...
  • ۰
  • ۰

دست دسی

چند روزیه که دست دستی میکنی اولش خیلی اروم دستاتو اوردی کنار هم و رفته رفته دیدی اگر محکم تر بزنی صدا میده وااااااای چه حال و هوای خوووبی دارم وقتی تو دست میزنی گاهی ایقد ذوق میکنم که دوست دارم بخوووورمت میدونی چیه دخترم!تو دنیاااااایی منی عمرمی نفسمی ....
خلاصه مدتیه که اب میگی نم نم میگی و دل ما هم اب میکنی واقعا بچه خیلی عششششقه گاهی نمیشه حال و هواتو تو کلمات جا بدی!
این روزا دنبال ترتیب دادن جشن دندونیت هستم و دوست دارم خودم لباستو درست کنم اما تورش گیرم نیمده و قراره با بابا بریم جاهای دیگه ولی بمیرم براش کاراش ایقد زیاده که خسته میاد خونه .لبته غر من جای خودشو تو هر حالت حفظ میکنه...😆😆
این بار دوتا اتلیه بردمت تا تم هاشون متفاوت تر باشه...
  • آنشرلی ...