دفتر خاطرات

شرح حال من

دفتر خاطرات

شرح حال من

عاشقانه هایم برای دخترم سوفیا

  • ۰
  • ۰

عمل من

19مرداد1400
امروز نوبت عمل لوزه داشتم،خیلی نگران بودم که اگر من شب نباشم چقدر به تو سخت میگذره،ولی دکتر گفت احتمالا شب نمیمونم،ولی بازم من نگران بودم،تا الان بالای4-5 ساعت تنهات نگذاشته بودم و این اولین بارم بود و خیلی خودم سختم بود،شب قبلش باهات صحبت کردم که قضیه چیه و تو اینقدر با فهم و شعور بودی که پذیرفتی و بابات تعریف میکرد که صبح وقتی بیدار شدی گفتی مامان رفته گلوشو درست کنه و آروم بودی و کل روز رو با بابا خوش بودی و بهونه نیاوردی،منم وقتی بهوش اومده بودم اولین جمله ای که گفتم ،این بود(دخترم خوابه دلم براش تنگ شده)پرستارا با دقت گوش میکردن و انگار این هذیان های ریکاوری براشون عادی بود😀
اومدم بخش فقط گفتم تماس تصویری بگیرین دلم برای دخترم تنگ شده،انگار کل وجودم پیش تو بود قلبم روحم مغزم پر شده بود از عشق به تو،عاشقانه دوستت دارم...
وقتی اومدم خونه بغلم کردی و اینقدر با فهم بودی که تو این مدت ده روز استراحت مطلق اصلا اذیتم نکردی و خیلی درکم کردی و مواظب رفتارت بودی و این منو به وجد میورد😄
شبا با بابا میخوابیدی و کلا مراقبت از تو از صفر تا صدش با بابا بود و تو هم راضی بود😀
خدا خیر بابات رو بده که عشق منه و فهم و درکت و محبتت همش مثل بابات هست،دوستتون دارم😙

  • ۰۰/۰۸/۰۹
  • آنشرلی ...

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی