دفتر خاطرات

شرح حال من

دفتر خاطرات

شرح حال من

عاشقانه هایم برای دخترم سوفیا

  • ۱
  • ۰

اون روز

۱۷فروردین۱۴۰۱
توانایی حل مسئله ی خیلی قویی داری همیشه هرجا گیر کنی دنبال راه حل میگردی و اینقدر راه حل های که پیدا میکنی جذابه‌ که‌ کلا از ذوق فقط میخندیم😅 من فدای تو بشم دختر نازم...
اون روز رفتیم بانک کارتم رو بگیرم
دکتر هم باید میرفتم،توی بانک اینقدر  کنجکاو بودی و کار به همه چی داشتی که کارمندا گاهی ذوق میکردن گاهیم میدیدن من اذیت میشم تلاش میکردن کارم رو راه بندازن😂هر کدومشون ازم میپرسیدن کارت چیه و این شد که خارج از نوبت یکی فرم بهم میداد پر کنم یکی هم کارم رو راه مینداخت😅 خانمی که اونجا بود اومد گفت خانم ماشاءالله چقدر خودت آر‌ومی اما دخترت ماشاءالله خیلی شیطونه😁گفتم اره دیگه😅
بعدشم رفتیم مطب خانم دکتر اونجا دوست پیدا کرده بودی و تو حیاط کلی با هم بازی کردین اونجا هم خانم دکتر داد میزد میگفت بیایین بچه هاتونو ببرین وای دیگه خندم گرفته بود
خلاصه ناز دخترم تو خیلی عزیزی و شیطون😁
خدایا شکرت و از تو سپاسگزارم که دختری باهوش و ناز بهم دادی...

  • ۰۱/۰۲/۱۷
  • آنشرلی ...

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی