دفتر خاطرات

شرح حال من

دفتر خاطرات

شرح حال من

عاشقانه هایم برای دخترم سوفیا

  • ۰
  • ۰

یکشنبه 5/8/98
دیروز بود بابا کمکت میکرد که راه بری تو هم در حد دو قدم میرفتی و بعدش اروم مینشستی،و ما هم تند تند تشویقت میکردیم و میگفتیم آفرین دختر شجاعمون تو هم ذوق میکردی،تا امروز بود که، وقتی داشتم جارو برقی میکشیدم تو 'تو حال و هوای خودت دست گرفته بودی به مبل و ایستاده بودی و خیلی اروم دستت رو رها کردی و یه کم رقصیدی و بعدش آروم آروم قدم برداشتی،وقتی میوفتادی باز میرفتی سمت مبل و کارت رو تکرار میکردی،واااای وقتی این صحنه رو دیدم از شدت ذوق و هیجان دوست داشتم جیغ بکشم ولی بخاطر به هم نخوردن تلاشت همشو قورت میدادم 😄خیلی اروم ازت فیلم گرفتم! اما از اونجای که شما خیلی تیزی !سریع متوجه دوربین شدی😩 و دست از کار قشنگت برداشتی،امروز بیش از دو قدم برداشتی،ان شاءالله همیشه سالم باشی و قدمهای موفقییتت رو برداری،مرسی که هستی پرنسسم،خدایا بابات هدیه ی ناز و قشنگ و گران بهات شکرت😛

  • ۹۸/۰۸/۰۶
  • آنشرلی ...

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی