دفتر خاطرات

شرح حال من

دفتر خاطرات

شرح حال من

عاشقانه هایم برای دخترم سوفیا

  • ۰
  • ۰

اولین قدم


17/7/97چهارشنبه
امروز وقتی بابا داشت سعی میکرد که تو مدت زمان بیشتری و سرپا وایسی متوجه شدیم که بعله شما میتونی قدمم برداری،وااااای که چقدر ذوق کردیم،خلاصه من یه طرفت بودم بابا هم اون طرف تو هم وسط ما،من نگهت میداشتم دو سه قدم بر میداشتی و میرفتی بغل بابا و برعکسش من،خاله نسرین هم ازت فیلم گرفت اما دیر رسید و تو دیگه خسته شده بودی

  • ۹۸/۰۷/۱۸
  • آنشرلی ...

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی