دفتر خاطرات

شرح حال من

دفتر خاطرات

شرح حال من

عاشقانه هایم برای دخترم سوفیا

  • ۰
  • ۰

نگرانی ما

چهارشنبه 8/12/1397
امروز خیلی پی پی میکردی و همشم حالت اسهالی بود،من و بابا خیلی نگران شدیم،دکتر خودت رفته فرانسه نمیدونیم کی میاد،هرچی دکترم این نزدیکیا پیدا میکنیم خوب و قابل اعتماد نیستن،بابا از اینترنت یه دکتر خوب و باب میل پیدا کرد زنگ زدیم برای شنبه نوبت گرفتیم....
این روزا بزرگتر و خوشمزه تر میشی،غلط میزنی دمر میشی،میخندی بلند بلند،من و بابا هم دلمون غش میره برات و یه عالمه بوست میکنیم،ولی هرچی بزرگتر میشی به شیر مادر روی خوشی نشون نمیدی و من و بابات رو دل نگران میکنی،دوس دارم خودم بهت شیر بدم اینجوری حس مادرانه ی بهتری دارم،امیدوارم از نعمت با ارزش خدا با صلاح و مصلحتش محروم نشی،خیلی تلاش میکنیم توکل بخدا

  • ۹۷/۱۲/۱۳
  • آنشرلی ...

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی