دفتر خاطرات

شرح حال من

دفتر خاطرات

شرح حال من

عاشقانه هایم برای دخترم سوفیا

  • ۰
  • ۰

شب بیداری


خدایا تو را سپاس برای تمام نعمت های زیبا و بی کرانت...
فردا بیست و یکم آذر تو میشی دو ماه تمام،منکه همش سر گرم تو هستم و اصلا گذر زمان رو احساس نمیکنم و تو برای من هنوز همون نوزاد نو رسیده هستی،این روزا جزء بهترین روزهای زندگی ماست و ما هر روز شاهد بزرگ شدنت هستیم بلند شدن مژهات خیلی قشنگ بود و هر روز یه کوچولو بلند میشد تا امروز که فکر کنم به تکامل رسیدن،ناخناتم که خیلی بلند بودن و نااااز و چقدر نازک انگار کاغذ😂نمیشد کوتاهشون کنم چون میترسیدم تا امروز که دل به دریا زدم و کوتاهشون کردم ولی یه کم از پوست دستت زخم شد جگرم آتیش گرفت😢دوست داشتم زار بزنم،تا اینکه خاله هما و عمه لیلات زنگ زدن و سرگرم صحبت با اونا شدم و کمی حالم بهتر شد،الانم داری شیر میخوری😊البته بدون رابط،روز سالگرد ازدواجمون گفتم یکی از آرزوهام اینه که سوفیا بدون رابط شیر بخوره منم امتحان کردم و تو خوردی😲 نمیدونم ارزوم برآورده شد یا اینکه موعودش رسیده بود و با آرزوی من یکی شد😁،خلاصه برات بگم که این روزا چون تو تا ساعت سه شب بیداری و بعضی شبام دل درد بی قرارت میکنه بابات صبح ها خواب میمونه😂،چون بیدار میشه و با جون و دل تو رو آروم میکنه منم ذوووق،خلاصه پنج شنبه میریم واکسن دو ماهگیت رو بزنیم توکل بخدا ان شاءالله اذیت نشی،سالگرد ازدواجمون هر کار کردیم وقت بشه که بتونیم کیک درست و حسابی بپزیم و جشنکی بگیرم نشد و بالاخره بابات یه کیک ساده درست کرد و دور هم خوردیم و کلی خوش گذشت و با وجود تو نون خشکم خوشمزس😄 الهی من فدای تو بشم،الانم از ظهر تا حالا خوابیدی هر کار میکنم بیدار نمیشی که شیر بخوری😕


  • ۹۷/۰۹/۲۰
  • آنشرلی ...

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی