دفتر خاطرات

شرح حال من

دفتر خاطرات

شرح حال من

عاشقانه هایم برای دخترم سوفیا

  • ۰
  • ۰

خدایا تو را سپاس برای تمام نعمتهایت
تو را سپاس برای روزهای که بی هوا دستم را گرفتی و نجاتم دادی
تو را سپاس برای لحظه لحظه های زندگی
ولی
مهربان خدایم مرا ببخش که نمی توانم شکرانه ی نعمت هایت را آنگونه که شایسته است بجا بیارم...

روزها دست همدیگه رو گرفتن و به سرعت دارن میدون و ما هم دنباله رو اونا،گاهی دوست دارم بگم سریعتر برین گاهی دوست دارم بگم آهسته تر...
دو ماهی بود که من و عشقم در انتظار دیدن خط دوم بی بی چک بودیم،هر دفعه چشمم به این بی بی چکا خشک میشد و خط دوم ظاهر نمیشد😀
همون ماه دوم روز28/11/1396 بود که بالاخره به آرزوم رسیدم و خط دوم رو دیدم چه حس عجیبی بود،احساس میکردم شاید چشام داره اشتباه میبینه،ولی دیدم بلههههه خط داره پر رنگ تر میشه،خیلی خوشحال بودم و حس خوبی داشتم ولی همش تو ناباوری بودم،سریع به حسین زنگ زدم گفتم بابا شدیییییی😊
اونم که مثل من منتظر چنین روزی بود شادیش رو پشت تلفن احساس میکردم،گفتم یه بی بی چک دیگه بیار شاید این اشتباه باشه،بی بی دوم رو هم استفاده کردیم دیدیم بللللله اونم مثبته،فردا صبحش آزمایش بتا دادم اونم مثبت بود💃
حس خیلی خوب و قشنگیه وقتی میفهمی مادر و پدر شدی،هیچ وقت اون حسی رو که جواب بتا مثبت بود رو فراموش نمیکنم،اونجا بود که واقعا باور کردم منم دارم از نعمت مادر شدن بهره مند میشم😊
خدایا شکرت



  • ۹۶/۱۲/۱۳
  • آنشرلی ...

نظرات (۲)

مبارکِ . :))^^
ممنووووون

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی