دفتر خاطرات

شرح حال من

دفتر خاطرات

شرح حال من

عاشقانه هایم برای دخترم سوفیا

  • ۰
  • ۰

انتخاب شنا

 

۱۰ خرداد۱۴۰۴
سلام به عشق و قلب مادر سوفیا جانم
نمیدانم کی این خاطرات رو بخوانی،اما!! این را بدان!از اعماق قلبم مینویسیم،از قلبی که ثانیه به ثانیه اش از عشق تو و مدیسا میتپد❤️♥️
دیگه آخرین بار پاییز۱۴۰۳ رفتی کلاس تکواندو و بعدش نرفتی،چون با وجود مدیسا و نداشتن ماشین و راه طولانی و سرمای زیاد و داشتن نی نی مثل مدیسا صلاح نبود بریم،و بیشترین علتش خلاصه میشه تو سرمای زیاد و مدیسا...
اردیبهشت ۱۴۰۴ اولین ماهی بود که شنا ثبت نامت کردم،و طبق گفته های خودت به آب و شنا علاقه ی بیشتری داشتی،و خیلی ذوق و هیجان داشتی برای رفتن به استخر،با عشق و وسواس مایو انتخاب میکردی و دنبال رنگ صورتی بودی و خریدی،مایو دامنی خوشکل...
دو سه جلسه رفتی و استادت خانم ش به من گفتن که تو از اب میترسی😵‍💫وای باورم نمیشد پشت اون همه هیجان ترس باشه،ولی خانم ش گفتن که عادیه و به زودی انس میگیره با آب و شنا،که بعد از ۷ جلسه دیگه انس گرفتی و تو اعماق با نودل میرفتی که کم کم بدون نودل و با فقط بازو بند شنا میکردب تو اعماق،و الان ترم یا همون ماه دوم شنا هست،اما استادت میگه ماه اول جلسه اشنایی با اب بود و ترم حساب نمیشه،ترم یک خرداد ماه هست که به صورت حرفه ای شنا خواهی کرد،و امروز که ۱۰ خرداد هست استادت گفت عالیه و بدون بازو بند میتونه شنا کنه اماااا اعتماد نمیکنه😂الهی من فدای دختر کوچولوم بشم،من مطمئنم تو حرفه ای ترین تو رشته ی شنا میشی و ان شاءالله قهرمان میشی...
خیلی دوستت دارم♥️❤️

  • ۰۴/۰۳/۱۲
  • آنشرلی ...

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی