دفتر خاطرات

شرح حال من

دفتر خاطرات

شرح حال من

عاشقانه هایم برای دخترم سوفیا

  • ۰
  • ۰

تزریق واکسن

سلام سلام

سوفیا جاااانم

امروز یعنی دوم مهر ۰۳ با مدیسا جانم و بابا جانت رفتیم برای تزریق واکسن آنفولانزای که بابا با زحمت پیدا کرده بود چون کمیاب بودن،رفتیم مطب دکتر و گفتی مامان درد داره،گفتم اره یه کم،گفتی چقدر منم یه نیشگون ریز گرفتیم گفتم همینقدر و خندیدی و رفتی روی پای بابا نشستی و دکتر تا اومد تزریق کنه شروع کردی به داد و هوار و شر و صدا🤣 وای خیلی خندیدم و ازت فیلم گرفتم و دکتر با کلی زحمت واکسنو زد ولی چون دستتو سفت گرفته بودی یه کم متورم و قرمز شد و بهت استا دادیم،و بعد از تو نوبت مدیسا شد و در کمال ناباوری مدیسا حتی اخم به چهرش نیورد و انگار واکسن نزده بود😅 الهی فدای جفتتون بشم

البته بگم که من همیشه آیت الکرسی میخونم برای شما و سلامتی امام زمان،و امام زمان مهربونم کمک میکنه همیشه،الهم عجل لولیک الفرج

خیلی دوستت دارم♥️

  • ۰۳/۰۷/۰۴
  • آنشرلی ...

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی